به گزارش خبرنگار مهر، جعفری در پنجمین فیلم سینمایی خود ضمن توجه همیشگی به مسائل روز جوانان برای ساخت فیلمی جوانپسند با ستارگان متعدد، نگاهی تازه به ساختار قصه و شیوههای روایت را وارد کار کرده که در کارنامه او سابقه چندانی ندارد.
توجه به ساختار اثر و فاصله گرفتن از شیوههای متعارف قصهگویی در سینمای این فیلمساز آشنا تلویزیون میتواند به نوعی آشنازدایی تعبیر شود که حرکت بر مسیر تکرارها را واجد تازگی میکند. اما این حرکت تنها به عنوان یک امتیاز بالقوه در فیلم باقیمانده یا اینکه توانسته به فعلیتی هر چند کمرنگ برسد؟
این شیوه روایت هر چند در سینمای جعفری تازگی دارد، ولی از ساختارهای آشنای روایتی در سینما و تلویزیون ایران است که از فرط تکرار کارکرد خود را از دست داده و به نوعی برای مخاطب هم کدگذاری آشنا دارد. این وجه به نوعی چرخش محوری در طول فیلم را برای مخاطب قابل پیشبینی کرده و به این ترتیب کارکردی که قرار است از این چرخش نصیب وی شود، از پیش لو رفته است.
انتخاب یک روز خاص و شناسنامهدار معاصر به عنوان محور اصلی فیلم که تاکنون به آن پرداخته نشده نیز از نقاطی است که از لحاظ مضمونی فیلم را واجد تازگی میکند. روز ولنتاین که تا چندی پیش در سطح جامعه هم بروز نداشت، با تمهیدات خاص جعفری اجازه حضور بر پرده سینما را پیدا کرده و محور پیگیری مخاطب را بر دنبال کردن یک هدیه روز عشق در طول یک صبح تا شب قرار داده است.
فیلمساز با تکیه بر عشقهای اساطیری ایرانی که البته فقط در دیالوگهای پرگو برجسته شده، استارت ماجرا را بر مبحثی چالش برانگیز در عشقهای امروزی قرار داده و در میان فراگیری عشقهای سطحی و کوتاهمدت، دو قهرمان اصلی را در جستجوی رسیدن به ریشه عشقهای اساطیری و افسانهای قرار میدهد.
فرهاد (محمدرضا گلزار) و پروانه (الناز شاکردوست) زوج محوری فیلم هستند که قرار است این کمبود توجه به مفهوم واقعی عشق را در نسل جوان تأمین کنند. اما در اولین گام این سئوال بیجواب میماند که بر اساس چه کد شخصیتی، پیشینه و ... پروانه و فرهاد این نیاز را احساس میکنند و در جایگاه عاشقان معاصر قرار میگیرند؟ آیا پروانه با داشتن یک جعبه قدیمی از اجدادش که روز عشق هدیه داده شده، میتواند وامدار عشق اساطیری و احیاکننده آن در زمان حال باشد؟
ضمن اینکه آشنایی پروانه و فرهاد با گونهای از تصادف و اتفاق در لحظه دیدار اتفاق میافتد که بیش از عشق اساطیری یادآور عاشق شدن در یک نگاه است! فیلم در بخش ابتدایی عرض مسیر را بر برجسته کردن رابطه میان فرهاد و پروانه قرار داده، اما در این مقطع هم چیزی جز پیگیریهای معمول، حرفهای شعارگونه و البته شعرخوانی نمیتواند جنس این رابطه را متفاوت جلوه دهد و نکتهای تازه در بر داشته باشد.
در همین مقطع ابتدایی نویسنده و فیلمساز به بهانههای مختلف تلاش کردهاند ساختار روایت خطی را شکسته و نوعی حرکت در زمان و مکان را طراحی کنند که نیاز آن مشخص نیست. به این ترتیب که ابتدا چند نما از بخش میانی فیلم که پروانه در تردید برای گرفتن جواب آزمایش خون به سر میبرد و ... نشان داده میشود و پس از آن آشنایی او و فرهاد به تصویر درمیآید.
این از پیش دانستن برای مخاطب نه امتیازی دارد و نه تعلیق یا کارکردی فراتر پیدا میکند جز سردرگمی در پیگیری روند ماجرا. در ادامه هم آشنایی این دو جوان و رد و بدل شدن دیالوگهایی نامفهوم که ملغمهای از شعر و شعار است، به طور موازی به تصویر درمیآید که از امتیاز قرینهپردازی کلام آنها بیبهره است و تنها قرینهپردازی تصاویر را در نظر داشته است.
طراحی یک تصادف برای حرکت جعبه هدیه در سطح شهر هم به نظر میآید در ادامه روند اتفاقات تصادفی فیلم چندان غریب به نظر نمیآید. از این مقطع به بعد نویسنده و فیلمساز تلاش کردهاند کاراکترهایی نمونهوار از سطح جامعه را در مقابل این هدیه قرار دهند تا به زعم خود برشی آسیبشناسانه به جایگاه عشق در سطح جامعه زده باشند.
یک نکته مهم که به نظر می آید سازندگان "مجنون لیلی" میتوانستند بهرهای بیشتر از آن ببرند و بار دراماتیک مقاطع و کاراکترهای بخش میانی را بیشتر کنند، بازی با این مفهوم است که جعبه قدیمی در دست هر فردی که قرار میگیرد او را صادق و راستگو میکند تا دیگر دروغ نگوید؛ حداقل به عشقاش.
این تمهید بالقوه که در فیلم وجود دارد، به اندازه کارکردی که دارد مورد بهرهبرداری قرار نگرفته و در مقاطعی به آن بیتوجهی شده است. کارکرد برجسته این وجه را میتوان در آخرین مقطع جابجایی جعبه قدیمی مورد توجه قرار داد که جوانی حاشیهنشین (حامد بهداد) با این تصور که جعبه به هر کس هدیه داده شود عاشقاش میشود، یک شرطبندی انتحاری میکند تا جعبه را به دست آورد.
هر چند در این مقطع هم اشاره نشدن به چرایی پیشنهاد این نوع شرطبندی از سوی جوان که حاضر میشود روی ریل قطار طنابپیچ شود، منطق کلی آن را زیر سئوال برده است. اما طبق معمول حضور گرم بهداد و باوری که او خود از شیوه بازیگری خود به کاراکتر و نقشی که بازی میکند میبخشد، راه را بر بسیاری از سئوالات منطقی ایجاد شده میبندد.
در فاصله صبح تا شبی که جعبه از پروانه و فرهاد جدا میشود تا شب در بیمارستان به دستشان برسد، به واسطه دست به دست شدن جعبه افرادی مختلف به تصویر درمیآیند که قرار است آسیبشناسی عشق در جامعه معاصر را برجسته کنند. اما نکته مهم درباره این کاراکترها این است که بیش از آن که شخصیتپردازی شده باشند، برآمده از تیپهای آشنای بازیگران و به شدت متکی بر حضور چهرههای جوان هستند.
نیما شاهرخشاهی، رضا رویگری، یوسف تیموری، السا فیروزآذر، حمید گودرزی و ... کاراکترهایی هستند که تنها به واسطه تیپپردازی خاص محور و بیش از شخصیتهای پرداخته شده و شناسنامهدار مورد توجه قرار گرفتهاند. خط فرعی مربوط به هر یک از این کاراکترهای فرعی هم بار داستانی در حد همان گذر کوتاه دارد و دیالوگهای به شدت سطحی و مستقیم هم جایی برای عمیق شدن این خطوط باقی نمیگذارد.
"مجنون لیلی" فیلمی است که امتیاز وارد شدن به حیطههای تجربه نشده در کارنامه فیلمساز را تنها به عنوان یک امتیاز بالقوه برای خود حفظ کرده و نمیتواند در وجوه مختلف فیلم هم این تازگی را وارد کار کند. فیلم بر مسیری آشنا از بسط جذابیتهای گیشهای حرکت میکند بدون آنکه بتواند اندکی این گرایش را به عمق ببرد.
فیلم سینمایی "مجنون لیلی" با فیلمنامه فرهاد نوری و مسعود صحت سال 86 ساخته شد و اکران نوروز 87 سینماهاست. فیلم عاشقانهای شهری است که دو شخصیت اصلی قصه آن فرهاد و پروانه به عنوان نماد عشقهای اسطورهای در مسیری پرفراز و نشیب کنار هم قرار میگیرند، اما روز ولنتاین حادثهای آنها را از هم جدا میکند...
گلاره عباسی، احمد پورمخبر، رامین راستاد، ابوالفضل پورعرب و ... دیگر بازیگران "مجنون لیلی" هستند و دیگر عوامل تولید آن عبارتند از علیرضا زریندست مدیر فیلمبرداری، یوسف صمدزاده مدیر تولید، حمید سیفی تدوینگر، فریدون خوشابافرد صداگذار، حسن رحیممنفرد و صدیقه صحت سرمایهگذاران و ص. صحت مجری طرح.
نظر شما